می خوآهی بـــــــروی
بـَهآنه می خــــــواهی
بگذار مـَن بهانه رآ دستت بدهم
برو و هر کس پرسید چــــــــــرا
بگو : لجــــــوج بود , همیشـــــه سـَرسختآنه عآشــــــقم بود
بگو : فـَریآد می کرد , همه جآ فریـاد می کرد که مرآ می خوآهد
بگو : درگیر بود , همیشــــــه درگیر افســــــون نگــــآهـَم بود
بگو : بی احساس بود , به همه توهین ها و اخم هآیم لـَبخند میزد
بگو : او نخواست , نخواست کســــی جز مـَن در دلش خآنه کند
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: جملات تنهایی,